سالهای دفاع از خانه
شبهای شنبه نیم ساعت مانده به پخش سریال روزهای دور از خانه چشم به صفحه تلویزیون می دوختیم و کودکانه هر دعایی بلد بودیم زیر لب می خواندیم که برق نرود. آن چهل دقیقه فارغ از هم و غم دنیا همه تصویرها و دیالوگها را می بلعیدیم و تا شنبه ای دیگر برای دیدن ادامه آن لحظه شماری می کردیم. روزها هم با همبازیهایمان می خواندیم اتل متل شون زاکو اوشین خوبه یا کایو!
تازه از بمباران و جنگ فارغ شده بودیم که سریال اوشین پخش شد و من کودکانه انگاشتم که جنگ، بمباران، فقر، سختی و مبارزه پدیده ای عمومی است و متعلق به همه مردم دنیا.
پس از بیست و چند سال بدون اضطراب قطعی برق و یا انتظار یک هفته ای دوباره آن را در تماشا، تماشا می کنم. حالا دیگر کودکانه نمی بینمش، بیست و چند سال بزرگ شده ام، اوشین همان است دختری فقیر با سختیهای فراوان و خستگی ناپذیر، اما دید من به او عمیق تر شده است، و غیر از حس نوستالژیک، تجاوز، جنگ، دفاع، مبارزه، ایستادگی و... را بهتر درک می کنم.
همزمان با تولید این سریال در ژاپن مردم سرزمینم زیباترین صحنه های عشق به میهن، ایستادگی، همیاری و شهادت را بدون امکانات پیشرفته، با پشت صحنه ای به وسعت همه شهرها و روستاها و با حضور مرد و زن و کودک و پیر، هنرمندانه بر صفحه تاریخ ثبت کردند. درود بر مردم بی نظیر سرزمینم!
- ۹۲/۰۴/۱۰